- لنگ کردن
- آسیب رساندن به پای کسی به گونه ای که بلنگد، کنایه از کاری را تعطیل کردن، کنایه از توقف کردن قافله میان راه
معنی لنگ کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- لنگ کردن
- به صدمتی یا بضربتی پای او را از کار انداختن
- لنگ کردن
- در ورزش در کشتی پای خود را به پای حریف بند کردن و او را به زمین زدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نبرد کردن رزم کردن پیکارکردن زد و خورد کردن
لال کردن ابکم ساختن
جای گرفتن اقامت کردن: لنگر نکرده ایم چو گوهر درین محیط از بوستان دهر چو شبنم گذشته ایم. (صائب لغ)
Narrow
Color, Dye, Paint
Cripple
aleijar
сужать
красить
verengen
färben, malen
lahm machen
okaleczyć
звужувати
фарбувати
калечить
zawężać
malować, farbować
калічити
上色 , 染色 , 油漆
kreupel maken
estreitar
colorir, tingir, pintar
restringere
colorare, tingere, dipingere
estrechar
colorear, teñir, pintar
colorier, teindre, peindre
estropier